مصاحبه با فریبرزرئیس دانا
پرسش: پیشنهاد شما برای برون رفت از بحران فعلی چپ ایران چیست؟ توجه بیشتر روی مسایل تئوریک، تلاش برای ایجاد یک قطب سیاسی، پیوند به طبقه ی کارگر و یا... چطور می شود به شکوفایی گفتمان چپ در جامعه و نزدیک کردن نحله های مختلف آن به یکدیگر کمک کرد؟
فریبرز رئیس دانا: چپ ایران دچار آن بحرانی که فکر می کنید نیست زیرا آن بحران که کسانی را فرا گرفته است بحران چپ نیست، بحران همان ها است، بحران دور شدن از رادیکالیسم است. بحران چپ در ایران به مقدار زیادی از بحران عمومی چپ واقعی در جهان ناشی شده است که آن نیز به همین سیاست های سرکوبگرانه، تبعیض آمیز و فرصت سوز سرمایه داری جهانی دارد خود را ترمیم میکند. البته ما نباید به این خود ترمیمی بافتی بسنده کنیم. باید از بیرون به درون آن، به مغز و استخوان و دستگاه خون سازی آن یاری برسانیم، خوراک هم برسانیم. چپ ایران مقدار زیادی تاوان اشتباه های سهمگین چپ در گذشته را میدهد، حتی تاوان تجربه های استالینی، پل پوتی و مائویی را. باید به نقد گذشته و نقد خود بپردازیم، اما در حیطه ی چپ وگرنه راهمان را بگیریم و به سوی عافیت برویم، مثل آنها که مصلح شده اند. اما، نمیتوانیم و نباید گذشته ها، مبانی، سوابق، تجربه ها، سازمان ها و خلاصه تاریخ گذشته را نفی کنیم. نباید متحد بورژوازی و خودکامگی ای که هنوز و همیشه کابوسش احیای چپ و جنبش کارگری است بشویم. ما باید از تشکل ها و حرکتهای جدید دفاع کنیم، اما باور کنید هر چه نو است لزوماً خوب هم نیست. دیدیم که بعضی از این نوها چگونه به افراطی ترین شکل شعار دادند و به طرد دیگران پرداختند اما منشاء خودشان حرافی و قلم روشی بیمایه و بی پایه ای بود که سر منشاء آن هم پول های اسرائیلی بود و حالا چند تکه شده اند و هر یک چند نفری را در تهران از میان جوانان همیشه بی عمل و غرغرو دارند که بجز خواجه حافظ همه از جمله دستگاه های امنیتی خط و ربطشان را می دانند و بهایی نمیدهند یا مترصد میمانند.
خوش خیالی بس است. شماری از این دفاعیه های پر طمطراق که در سایتها و ماهواره ها از جنبش ها و سازمان های کارگری میشود دفاعی است از جنبش ها و سازمان هایی که وجود ندارند و مدت هاست کارشان به انحلال و تسویه حساب و خودنمایی و ظاهرآرایی کشیده است. البته سازمانها، تشکلها، شخصیتها و مبارزها وجود دارند و امیدبخش اند. از آن مهمتر خودِ فعالیت صنفی و تا حدی طبقاتی خود انگیخته ی کارگران که البته به محض آن که از خارج از سوی سازمان های توخالی و خود شیفته تقویت و تغذیه ی مالی میشوند، اعتماد به نفس و خود اتکایی و تلاش برای رشد درون زا را از دست می دهند. باز تکرار میکنم این تجربه ی بد به همه جا سرایت نکرده است. تجربه های اصیل رو به گسترش اند. چپ روشنفکری فعلاً قویتر و با هم بوده تر از چپ کارگری عمل میکند، اما کنش های واقعی کارگری زیاد، جدی و واقعی اما پراکنده است آنها نشانه های عینی اند اما در پیوند ارگانیک با روشنفکران چپ نیستند و هنوز به طبقه ی در خور نیز به طور کامل تبدیل نشده اند. چپ روشنفکری را خطر انزوا تهدید میکند. فعالان کارگری باید دور فعالان و دکانداران، و البته نامستقل، مردد و خودنما، را خالی کنند.
مشکل دیگر چپ ایران گیر افتادن در تله ی سرکوب و وحشت است که همه جانبه شده است. وحشت همه جانبه به وحشت نهادی تبدیل میشود به خورد فرهنگ و روانشناسی اجتماعی میرود و کار را به ناانسجامی، تزلزل، اشتباه و تکیه به خارج و برون از خود انفعالی میکشاند. بله ترس را به سادگی نمیتوان کشت، اما تداوم کار باورمندانه آن را به عقب میراند. به هر حال امکانات اجتماعی و نیروها کم نیستند اما شناخته شده هم نیستند. امکانات و راه حل ها چیزی نیستند که به حیطه ی اکتشاف یک نفر درآیند و او در خیابان های شهر بدود و فریاد بزند که یافتم! شناخت و راه حل یابی نیز باید جمعی باشد. مقدورات باید به آگاهی همگانی برسد. جمع باید کشف کند که چگونه میتواند از رو در رو شدن با سدبندی ها پرهیز کند و در کجا باید سدها را سوراخ کند. مسئله فقط امنیتی و سیاسی نیست، بلکه جنبه ی فرهنگی، روانشناختی، اجتماعی و ایدئولژیک نیز دارد.
ایدئولوژی بورژوازی بدجوری در فرهنگ و باور کارگری رسوخ کرده است. ببینید همین جنایت های غزه میتواند موردی برای هم اندیشی و تجربه ی کنش و انجام وظیفه ی سیاسی و اجتماعی باشد. مردم عادی، کارگران، روشنفکران آگاه از کشتار بی امان مردم فلسطین توسط ارتش نژادپرست اسرائیل خشمگین اند. اما به محض آن که میخواهی از آن نیرویی با نمودی بیرونی بسازی این باور بورژوایی نادرست را که دموکرات مآب ها و چپ های مثلاً «عاقل» پرورانده اند به جانت میاندازند: به ما چه فلسطین، باید به کارگران خودمان بپردازیم، کلاه خودمان را بچسبیم که باد نبرد، تاکنون پول ما را داده اند آنها خورده اند و . . . وقتی پای آگاهی رسانی ژرفتر به میان میآید این پرسش را مثل پتک روی فرق آدم میزنند که مگر شوروی فرو نپاشید، مگر در کنار دستمزد، آزادی نمی خواهیم، مگر کارگران آلبانی از زندگی راضی بودند و...
بسیار خوب این ها مثالهایی بودند از مشکلاتی که بر سر راه آگاهی رسانی وجود دارد. اما راه حل هم وجود دارد و تجربه های موفق هم در کار بوده است. آگاهی رسانی و ایجاد وجدان آزادی خواهی و طبقاتی، انتقال تجربه های سوسیالیسم، درآمیختن نقد به گذشته با میراث گذشته و سپس با ابتکارهای امروز راه حلهای عملی زیادی را به دست داده اند. شرکت در تلاش های صلح خواهانه، آزادی خواهانه، حقوق زنان، جنبش های زیست محیطی، حقوق کودکان و جز آن، نه از راه های فرصت طلبانه یا برای آن که عکس شش در چهاری در گوشه ای از جامعه بیندازی یا برای خودنمایی و سازمان نمایی، بخشی از مبارزه است برای آن که عمیقتر، گشوده تر و طبقاتی شود. مشارکت باورمندانه و منظم در زمینه های گوناگون حقوق انسانی می تواند گذرگاه های امیدبخشی را نشان دهند. چپ ها به این بهانه که دگرگونه اندیش اند، چپ واقعی، طبقاتی کارگری و با خواست های دموکراتیک و استقلال طلبانه رادیکال اند، بیگانه نمی مانند بلکه در ژرفا بخشیدن آنها مشارکت میکنند. دولتهای نولیبرالی و نومحافظکاری باید به وعده هایی که نزد مردم مطرح میکنند، شامل وعده های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی عمل کنند. این را چپ ها به عنوان بخشی از تلاش رهایی بخش خود جداً مطرح و پیگیری میکنند، و البته نه این که همانجا درجا بزنند. در مسیر این حرکتها و مطالبات است که معلوم میشود بدیل واقعی چپ چیست. واضح است که در همین جا نیز گسترش رویکرد رادیکال، انسانی، عملی و به دور از ماجراجویی و وابستگی ضرورت خود را نشان میدهد.
پرسش: پیشنهاد شما برای برون رفت از بحران فعلی چپ ایران چیست؟ توجه بیشتر روی مسایل تئوریک، تلاش برای ایجاد یک قطب سیاسی، پیوند به طبقه ی کارگر و یا... چطور می شود به شکوفایی گفتمان چپ در جامعه و نزدیک کردن نحله های مختلف آن به یکدیگر کمک کرد؟
فریبرز رئیس دانا: چپ ایران دچار آن بحرانی که فکر می کنید نیست زیرا آن بحران که کسانی را فرا گرفته است بحران چپ نیست، بحران همان ها است، بحران دور شدن از رادیکالیسم است. بحران چپ در ایران به مقدار زیادی از بحران عمومی چپ واقعی در جهان ناشی شده است که آن نیز به همین سیاست های سرکوبگرانه، تبعیض آمیز و فرصت سوز سرمایه داری جهانی دارد خود را ترمیم میکند. البته ما نباید به این خود ترمیمی بافتی بسنده کنیم. باید از بیرون به درون آن، به مغز و استخوان و دستگاه خون سازی آن یاری برسانیم، خوراک هم برسانیم. چپ ایران مقدار زیادی تاوان اشتباه های سهمگین چپ در گذشته را میدهد، حتی تاوان تجربه های استالینی، پل پوتی و مائویی را. باید به نقد گذشته و نقد خود بپردازیم، اما در حیطه ی چپ وگرنه راهمان را بگیریم و به سوی عافیت برویم، مثل آنها که مصلح شده اند. اما، نمیتوانیم و نباید گذشته ها، مبانی، سوابق، تجربه ها، سازمان ها و خلاصه تاریخ گذشته را نفی کنیم. نباید متحد بورژوازی و خودکامگی ای که هنوز و همیشه کابوسش احیای چپ و جنبش کارگری است بشویم. ما باید از تشکل ها و حرکتهای جدید دفاع کنیم، اما باور کنید هر چه نو است لزوماً خوب هم نیست. دیدیم که بعضی از این نوها چگونه به افراطی ترین شکل شعار دادند و به طرد دیگران پرداختند اما منشاء خودشان حرافی و قلم روشی بیمایه و بی پایه ای بود که سر منشاء آن هم پول های اسرائیلی بود و حالا چند تکه شده اند و هر یک چند نفری را در تهران از میان جوانان همیشه بی عمل و غرغرو دارند که بجز خواجه حافظ همه از جمله دستگاه های امنیتی خط و ربطشان را می دانند و بهایی نمیدهند یا مترصد میمانند.
خوش خیالی بس است. شماری از این دفاعیه های پر طمطراق که در سایتها و ماهواره ها از جنبش ها و سازمان های کارگری میشود دفاعی است از جنبش ها و سازمان هایی که وجود ندارند و مدت هاست کارشان به انحلال و تسویه حساب و خودنمایی و ظاهرآرایی کشیده است. البته سازمانها، تشکلها، شخصیتها و مبارزها وجود دارند و امیدبخش اند. از آن مهمتر خودِ فعالیت صنفی و تا حدی طبقاتی خود انگیخته ی کارگران که البته به محض آن که از خارج از سوی سازمان های توخالی و خود شیفته تقویت و تغذیه ی مالی میشوند، اعتماد به نفس و خود اتکایی و تلاش برای رشد درون زا را از دست می دهند. باز تکرار میکنم این تجربه ی بد به همه جا سرایت نکرده است. تجربه های اصیل رو به گسترش اند. چپ روشنفکری فعلاً قویتر و با هم بوده تر از چپ کارگری عمل میکند، اما کنش های واقعی کارگری زیاد، جدی و واقعی اما پراکنده است آنها نشانه های عینی اند اما در پیوند ارگانیک با روشنفکران چپ نیستند و هنوز به طبقه ی در خور نیز به طور کامل تبدیل نشده اند. چپ روشنفکری را خطر انزوا تهدید میکند. فعالان کارگری باید دور فعالان و دکانداران، و البته نامستقل، مردد و خودنما، را خالی کنند.
مشکل دیگر چپ ایران گیر افتادن در تله ی سرکوب و وحشت است که همه جانبه شده است. وحشت همه جانبه به وحشت نهادی تبدیل میشود به خورد فرهنگ و روانشناسی اجتماعی میرود و کار را به ناانسجامی، تزلزل، اشتباه و تکیه به خارج و برون از خود انفعالی میکشاند. بله ترس را به سادگی نمیتوان کشت، اما تداوم کار باورمندانه آن را به عقب میراند. به هر حال امکانات اجتماعی و نیروها کم نیستند اما شناخته شده هم نیستند. امکانات و راه حل ها چیزی نیستند که به حیطه ی اکتشاف یک نفر درآیند و او در خیابان های شهر بدود و فریاد بزند که یافتم! شناخت و راه حل یابی نیز باید جمعی باشد. مقدورات باید به آگاهی همگانی برسد. جمع باید کشف کند که چگونه میتواند از رو در رو شدن با سدبندی ها پرهیز کند و در کجا باید سدها را سوراخ کند. مسئله فقط امنیتی و سیاسی نیست، بلکه جنبه ی فرهنگی، روانشناختی، اجتماعی و ایدئولژیک نیز دارد.
ایدئولوژی بورژوازی بدجوری در فرهنگ و باور کارگری رسوخ کرده است. ببینید همین جنایت های غزه میتواند موردی برای هم اندیشی و تجربه ی کنش و انجام وظیفه ی سیاسی و اجتماعی باشد. مردم عادی، کارگران، روشنفکران آگاه از کشتار بی امان مردم فلسطین توسط ارتش نژادپرست اسرائیل خشمگین اند. اما به محض آن که میخواهی از آن نیرویی با نمودی بیرونی بسازی این باور بورژوایی نادرست را که دموکرات مآب ها و چپ های مثلاً «عاقل» پرورانده اند به جانت میاندازند: به ما چه فلسطین، باید به کارگران خودمان بپردازیم، کلاه خودمان را بچسبیم که باد نبرد، تاکنون پول ما را داده اند آنها خورده اند و . . . وقتی پای آگاهی رسانی ژرفتر به میان میآید این پرسش را مثل پتک روی فرق آدم میزنند که مگر شوروی فرو نپاشید، مگر در کنار دستمزد، آزادی نمی خواهیم، مگر کارگران آلبانی از زندگی راضی بودند و...
بسیار خوب این ها مثالهایی بودند از مشکلاتی که بر سر راه آگاهی رسانی وجود دارد. اما راه حل هم وجود دارد و تجربه های موفق هم در کار بوده است. آگاهی رسانی و ایجاد وجدان آزادی خواهی و طبقاتی، انتقال تجربه های سوسیالیسم، درآمیختن نقد به گذشته با میراث گذشته و سپس با ابتکارهای امروز راه حلهای عملی زیادی را به دست داده اند. شرکت در تلاش های صلح خواهانه، آزادی خواهانه، حقوق زنان، جنبش های زیست محیطی، حقوق کودکان و جز آن، نه از راه های فرصت طلبانه یا برای آن که عکس شش در چهاری در گوشه ای از جامعه بیندازی یا برای خودنمایی و سازمان نمایی، بخشی از مبارزه است برای آن که عمیقتر، گشوده تر و طبقاتی شود. مشارکت باورمندانه و منظم در زمینه های گوناگون حقوق انسانی می تواند گذرگاه های امیدبخشی را نشان دهند. چپ ها به این بهانه که دگرگونه اندیش اند، چپ واقعی، طبقاتی کارگری و با خواست های دموکراتیک و استقلال طلبانه رادیکال اند، بیگانه نمی مانند بلکه در ژرفا بخشیدن آنها مشارکت میکنند. دولتهای نولیبرالی و نومحافظکاری باید به وعده هایی که نزد مردم مطرح میکنند، شامل وعده های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی عمل کنند. این را چپ ها به عنوان بخشی از تلاش رهایی بخش خود جداً مطرح و پیگیری میکنند، و البته نه این که همانجا درجا بزنند. در مسیر این حرکتها و مطالبات است که معلوم میشود بدیل واقعی چپ چیست. واضح است که در همین جا نیز گسترش رویکرد رادیکال، انسانی، عملی و به دور از ماجراجویی و وابستگی ضرورت خود را نشان میدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر